Blog

گفتگوی علی نجفی ملکی با سجاد پورقناد: نیاز به کمالگرایی داریم

</p><p dir=گفتگوی علی نجفی ملکی با سجاد پورقناد: نیاز به کمالگرایی داریم">

«آهنگسازهای ضعیف دلیل افت موسیقی ایران هستند»

اگر اهل مطالعه نوشته های مربوط به موسیقی باشید حتما نام سجاد پورقناد برای شما آشناست؛ او سردبیر قدیمی ترین مجله اینترنتی روزانه موسیقی به نام گفتگوی هارمونیک است. البته فعالیت در عرصه مطبوعاتی (اینترنتی و کاغذی) تنها بخشی از فعالیت های پورقناد را تشکیل می دهد. او غیر از فعالیت گسترده در زمینه نقد، گزارش و مقاله نویسی، تلاش های قابل توجهی در زمینه تولید و اجرای موسیقی داشته است که شامل آثار مختلفی از نوازندگی، خوانندگی و در این اواخر آهنگسازی می شود.

همچنین پورقناد دبیر شش دوره جشنواره نوشتار ها و سایت های موسیقی بوده است و به مدت شش ماه معاون و مشاور علی رهبری در ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر سازهای ملی بوده است.

موسیقی را چگونه آغاز کردید و از محضر کدام استادان بهره بردید؟
افتخار شاگردی استادان برجسته ای را داشته ام و از محضر تمامی آنها بهره های بسیار برده ام؛ ابتدا هنرجوی کلاس تار زنده یاد منصور سینکی شدم ولی این دوره بسیار کوتاه بود، پس از وقفه ای دو ساله همزمان در کلاس سه تار مسعود شعاری و تئوری هوشنگ کامکار شرکت می کردم؛ بلندترین دوره هنرجویی من در کلاس سه تار استادم مسعود شعاری گذشته است و جالب اینجاست که بیشترین بهره را از استاد دیگر هوشنگ کامکار، خارج از دوره آموزشی و به صورت گفتگوهای طولانی با ایشان در فضای بیرونی کلاس داشته ام؛ این استاد عزیز تمام مدت به پرسش های ابتدایی و خام من پاسخ می دادند و هیچ سؤالی را بی پاسخ نمی گذاشتند.

پس از این دوره یک دوره یک سال و نیمه در کلاسی بی نتیجه درس هارمونی یکی از افراد مشهور گذراندم که در طول این مدت حتی ابتدایی ترین مسائل هارمونی را مطرح نکرد! در کلاس تاریخ موسیقی از محضر کیوان میرهادی استفاده کردم و پس از آن به کلاس ویولون کلاسیک علی نوربخش رفتم، این دوره برای من بسیار مفید بود و توانستم در مدت نه چندان طولانی، آشنایی زیادی با تکنیک ها و رپرتوار ویولون کلاسیک پیدا کنم. قبل از ورود به دانشگاه و تحصیل رشته موسیقی حدود ۴۰ – ۵۰ جلسه از کلاس رهبری منوچهر صهبایی بهره بردم و آشنایی کلی با این رشته پیدا کردم و در همین مدت از محضر هنرمند اسطوره ای موسیقی ایران، حسین دهلوی بهرمند شدم و غیر از آموختن درس پیوند شعر و موسیقی، از همنشینی و همفکری ایشان به مدت چند سال بهرمند شدم. (در این دوران فعالیتم را در سایت گفتگوی هارمونیک و بعدها فهرست سل آغاز کردم)

پس از ورود به دانشگاه، چند جلسه از کلاس تار بهرام ساعد استفاده کردم و قطعاتی از پرویز مشکاتیان و غلامحسین بیگجه خانی را در محضر ایشان مشق کردم، پس از بهرام ساعد، چند جلسه هم از محضر مهران مهرنیا در تار و سه تار استفاده کردم و از نظرات ایشان بهرمند شدم. همزمان در کلاس های نقد موسیقی آروین صداقت کیش هم شرکت می کردم.

در پایان دوره لیسانس در مستر کلاس آهنگسازی محمد سعید شریفیان شرکت کردم؛ در این سالها آواز کلاسیک را هم به صورت خودآموز شروع کرده بودم ولی استادی که تسلط کافی روی رپرتوار غربی و مسائل مربوط به فیزیولوژی بدن در ارتباط با آواز، داشته باشد را پیدا نمی کردم، دکتر شریفیان پیشنهاد دادند که منتظر بمانم تا همسرشان، زنده یاد فلورانس لیپت، به ایران بیایند؛ پس از ورود ایشان به سرعت در کلاس آواز ایشان ثبت نام کردم و بی اغراق، ایشان تنها استاد آوازی بود که دیدم هیچ سئوالی را بی پاسخ نمی گذارد. حیف که این هنرمند با ارزش خیلی زود ما را ترک کرد…

با توصیف فعالیت های گوناگونی که داشته اید، امروز خودتان را چطور معرفی می کنید؟
یکی از اهالی موسیقی! عنوان ها را بهتر است از طرف جامعه موسیقی و منتقدان دریافت کنیم.

اگر از بیرون به خودتان نگاه کنید چه عنوان هایی می توانید برای سجاد پورقناد در نظر بگیرید؟
شاید نویسنده و نوازنده سه تار و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک به نظر من عنوان قابل قبولی است، چراکه در این سه زمینه به اندازه ای کار کرده ام که قابل توجه باشد البته در کنار این ها به تار نوازی و آواز کلاسیک هم پرداخته ام و توانسته ام آنها را نیز به جایگاه آبرومندی برسانم و کارهایی نیز در این زمینه انجام دادم که کم و بیش به دست اهالی هنر رسیده است.

عناوینی که جامعه موسیقی به دست اندرکاران موسیقی می دهد تا چه اندازه ای منطقی و صحیح می دانید؟
اصولا اینگونه عنوان ها، با در نظر گرفتن ترکیبی از وضعیت کمی و کیفی تولیدات افراد مختلف شکل می گیرد و گاهی نسبت به وضعیت بومی یک کشور هم تغییر می کند؛ مثلا یک نوازنده حرفه ای ترمپت در ایران ممکن است در اروپا یک نوازنده حرفه ای محسوب نشود چه از منظر سطح تکنیکی و چه نوع فعالیت حرفه ای. شاید با استاندارد کشوری مانند آلمان یا اتریش ما در ایران به اندازه انگشتان یک دست هم نوازنده حرفه ای در ساز ترمپت نداشته باشیم. جدا از این بحث، یک مسئله بسیار مهم نیز وجود دارد و بوجود آمدن توهم «دانش مطلق» است برای کسانی که به سطحی از کمیت و کیفیت در رشته خود رسیده اند… روزی در کنار بهزاد عبدی در حال دیدن فیلمی از ضبط یکی از آثار این آهنگساز با ارکستر سمفونیک ملی اکراین بودیم و من هیجان زده از توانایی آنها در اولین برخوردشان با نت این اثر بودم که از عبدی پرسیدم چطور اینها به چنین سطحی از توانایی رسیده اند؟ او پاسخ داد «چون هیچوقت استاد نمی شوند!»

این واقعیت تلخ در فرهنگ موسیقی ایران وجود داشته که هنرمند ما بعد از رسیدن به سطح قابل قبولی از توانایی و تولید موسیقایی (یا نوشتاری) دیگر کار را تمام شده می بینند و خود را بری از هرگونه اشتباه یا نیاز به یادگیری می دانند و به همین دلیل است که بیشتر هنرمندان موسیقی ایرانی بعد از ورود به دهه سوم زندگی خود، نه تنها پیشرفتی نمی کنند بلکه سال به سال ضعیف تر نیز می شوند.

به طور کلی نباید این عنوان ها باعث شود کسی توهم پیدا کند چراکه مسائل تخصصی هم چند لایه ها چند بعدی هستند، مثلا یک خواننده کلاسیک ممکن است تسلط بسیار خوبی روی رپرتوار ایتالیایی داشته باشد در حالی که از پس قطعات کلاسیک آوازی آذربایجان بر نیاید یا بالعکس؛ این مسئله در مورد پژوهشگران باز پیچیدگی بیشتری دارد، مثلا یک موزیکولوگ ممکن است در زمینه آثار یک دوره توانایی بیشتری داشته باشد یا در مورد موسیقی یا مسائل مربوط به موسیقی در منطقه خاصی، پس به راحتی نمی شود یک استاندارد ثابت را در نظر گرفت و همه را با آن سنجید.

برای دوره فوق لیسانس، تصمیم گرفتم از شاخه نوازندگی خارج شوم و بر موسیقی شناسی متمرکز شوم، به همین دلیل از محضر استادان محسن حجاریان و محمدرضا آزادفر استفاده کردم و در ادامه در دانشگاه هنر از محضر استادان هومان اسعدی، پیام یوسف، کیوان آقامحسنی و رضا صمیم استفاده کردم.

اما باید اینجا به یک واقعیت مهم اشاره کنم که همیشه در بیوگرافی ها مغفول می ماند؛ همه ما همانقدر که تحت تاثیر آموزه های اساتیدمان در دوره تحصیل هستیم، تحت تاثیر محیط زندگی هنری خود هستیم؛ در واقع این دوستان و همکارانمان هستند که بار اصلی آموزش غیر مدرسی و غیر مکتوب ما را به عهده دارند؛ من از رضا ضیایی سازساز، در زمینه فیزیک و طراحی ساز بیشتر آموخته ام تا بعضی از استادانی که نام شان در بیوگرافی ام نوشته می شود، همینطور در مسائل تاریخ معاصر موسیقی ایران از علیرضا میرعلینقی و بهروز مبصری، درباره مسائل فلسفی حوزه هنر و اجتماع از زنده یاد محسن قانع بصیری، درباره مسائل نظری موسیقی از امیرآهنگ هاشمی، درباره تاریخ موسیقی کلاسیک غرب از فرهاد پوپل، مسائل مربوطه به فلسفه هنر از نگار صبوری، در مورد مسائل زیبایی شناسی هنر ایران از علیرضا سیفی، مسائل مربوط به صدابرداری و آکوستیک حامی حقیقی، در مورد ساز نی از خود شما!

خود را تحت تاثیر چه شخصیت هایی می دانید؟
تمام این افرادی که نام بردم روی من تاثیر داشته اند.

ولی بیشتر از مکتب وزیری و افرادی مثل پایور و دهلوی صحبت می کنید…
بله ولی تحت تاثیر بودن معنی متفاوتی دارد. وقتی شما در مواجهه با شخصیتی، دچار تغییر و تحول می شوید، می توانیم بگوییم تحت تاثیر فلان شخص بوده اید ولی وقتی یک خط فکری منجر به یک همسانی با یک شخصیت دیگر شود، موضوع متفاوت است؛ من به این نوع همسانی به تقلید از ترمینولوژی زیست شناسی می گویم «تکامل همگرا». اگر هیچوقت وزیری و دهلوی و حنانه پا به عرصه وجود نمی گذاشتند، باز امروز این مکاتب (نه موسیقی ها) در موسیقی ما وجود داشتند چون بر اساس یک ذهنیت منطقی بوجود آمده اند و از یک تفکر منطقی، یک خروجی مشابه اخذ می شود. به گمان من تفکر این بزرگان در راستای منطق بوده و به همین دلیل اگر هیچوقت وزیری پا به عرصه وجود نمی گذاشت کس دیگری به همین مکتب فکری می رسید.

درباره بوجود آمدن دو سایت گفتگوی هارمونیک و سل صحبت کنید.

گفتگوی هارمونیک در ابتدا وبلاگی بود با نویسندگی کامران وطن آبادی که در اصل یک مهندس و برنامه نویس و یکی از مدیران شرکت داتک بود ولی مدتها موسیقی کلاسیک و جز آموخته بود و با پیانو آشنایی کامل داشت. پس از حدود صد روز از تاسیس این وبلاگ، او تصمیم گرفت از این پس این وبلاگ تبدیل به سایت شود و بعد از سه سال سردبیری این سایت به من سپرده شد و تا امروز هم این سایت هر روز به روز رسانی می شود. فهرست سل جریانی متفاوت داشت؛ گروهی از وبلاگ نویسان و مدیران سایت های موسیقی در اواسط دهه ۸۰ تصمیم گرفتند یک سایت طراحی شود که در آن لینک تمام پایگاه های مفید موسیقی باشد و بعد به پیشنهاد من، بخش خبر هم به این سایت اضافه شد که در واقع بازتاب دهنده تمام اخبار و مقالات روز موسیقی بود. این فهرست تا دو سال پیش که به دلیل مشکلات فنی از کار افتاد، فعال بود و شخصا در این سایت بیشتر از ۴۴ هزار لینک پست کردم ولی دریغ از ۱۰ نفر که به تعطیلی این فهرست عکس العمل نشان دهند… البته برای من چندان این مسائل مهم نیست.

جشنواره سایت ها و وبلاگ های موسیقی ایران چگونه بوجود آمد؟
در واقع این جشنواره هم از دل همان جمعی بوجود آمد که در راه اندازی فهرست سل و پیش از آن، گروه های یاهو با یکدیگر آشنا شده و تمایل به ارتباط غیر مجازی داشتند. تا چند سال فقط دیدارهای ما به صورت غیر رسمی بود تا اینکه در جلسه ای بعضی از اعضای این گروه تصمیم گرفتند یک مسابقه هم در این گردهمایی برگزار شود و اکثریت دوستان با این طرح موافقت کردند و بیشتر از یکسال طول کشید تا مقدمات برگزاری جشنواره فراهم شود. در این پنج دوره داوران زیادی با ما همکاری کرده اند، مثل آقایان: حمیدرضا عاطفی، پیمان سلطانی، سید ابوالحسن مختاباد، رضا فیاض، آروین صداقت کیش، پویا سرایی، زنده یاد محسن قانع بصیری، شهرام صارمی، دکتر پیروز ارجمند، مهران پورمندان، دکتر هومان اسعدی، هادی سپهری، دکتر کیوان آقامحسنی و سعید یعقوبیان و خانم دکتر نرگس ذاکر جعفری.

حامیان مالی این جشنواره چه سازمانهای بوده اند؟
در دوره اول و دوم خانه موسیقی و در دوره سوم معاونت فرهنگی شهرداری تهران و فرهنگسرای ارسباران، در دوره چهارم دفتر موسیقی وزارت ارشاد و فرهنگسرای نیاوران و دوره پنجم موسسه فرهنگی هنری راد نواندیش و فرهنگسرای ارسباران حامی ما بوده اند؛ دوره ششم نیز با همکاری رادنواندیش و ارسباران در اسفند ماه سال جاری برگزار می شود.

برای برگزاری این جشنواره با چه چالش هایی روبرو بودید؟
در دوره سوم بخشی از مبلغ قرار داد از طرف شهرداری پرداخت نشد و در دوره چهارم حتی یک ریال هم از طرف دفتر موسیقی پرداخت نشد و هنوز بعد از گذشت دو سال پی گیر دریافت هزینه های جشنواره و جوایز هستیم.

جالب اینجاست که مدیر وقت موسیقی وزارت ارشاد یعنی پیروز ارجمند خود جزو داوران جشنواره بود و قول همکاری حمایت مرکز موسیقی از جشنواره چهارم را در جشنواره سوم پیش از قرائت بیانیه هیات داوران داده بود اما بعد از پایان این جشنواره چهارم حتی یک ریال هم به این جشنواره پرداخت نشد. در تماس های مکرر ما وی قول فرستادن نامه ای برای پرداخت هزینه های جشنواره به معاونت ارشاد را داد. بعد از مدتی وقتی پیگیر نامه او شدیم متوجه شدیم در نامه نوشته شده بوده، تنها هزینه لوح و تندیس داده شود که همان هم پرداخت نشد!

وقتی کسی که خود داوری جشنواره را به عهده دارد و خود موزیسین است، اینچنین در سنگر ما خنجر از پشت می زند، از دشمنان موسیقی چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟
متاسفانه در جامعه مدیران موسیقیدان، چنین شخصیت هایی کم نداریم.
در دوره پنجم خوشبختانه برای اولین بار همزمان با برگزاری جشنواره تمام پرداخت ها از طرف موسسه رادنواندیش پرداخت شد.

جایگاه موسیقی کلاسیک ایرانی را در بین عامه مردم چگونه می بینید؟
به عقیده من استقبال از موسیقی کلاسیک ایرانی در ایران زیاد است و می شود گفت این نسبتِ جمعیتِ علاقمند، از بسیاری از کشور های پیشرفته جهان هم بیشتر است (نسبت به موسیقی کلاسیک همان کشورها، چه با استیل ملی شان چه با استیل غربی) اما مشکل ما کم کیفیت بودن آثار جدید است؛ همین نقصان باعث شده که اهالی موسیقی کلاسیک ایران شنوندگان را فراری بدهند!

شما در مقاله «بررسی سیر ترویج شیطانک نوازی» و جلد آلبوم «پیمان عشق» به نوعی کوبه ای نوازی در موسیقی ایران را نفی کرده اید، آیا واقعا حضور سازهای کوبه ای را برای موسیقی ایرانی مفید نمی دانید؟
من در این نوشته ها نوع خاصی از نگاه به سازهای کوبه ای و ریتم نوازی را مورد انتقاد قرار داده ام ولی به طور کلی مخالف ریتم نوازی و پرکاشن نوازی نیستم؛ اگر بخواهم به طور خلاصه توضیح بدهم باید بگویم، در آثار مورد انتقاد من، ریتم نوازی وسیله ای برای پر کردن زمان برنامه و گاهی جایگزین نغمه های همراهی کننده خط اصلی است.

آیا آلبوم دیگری در دست انتشار دارید؟
بله، در حال حاضر مشغول طراحی موسیقایی آلبوم بعدی هستم ولی گرفتاری های کاری پیشرفت این پروژه را کند کرده است.

شما بارها بر این مسئله تاکید داشته اید که دلیل اصلی افت کیفی موسیقی کلاسیک ایرانی آهنگسازی نوازندگان این موسیقی است در حالی که خودتان هم آهنگسازی کرده اید.
در فهم منظور من کژتابی روی داده… اگر جایی گفتم نوازندگان موسیقی ایرانی همه می خواهند آهنگسازی بکنند منظورم این نبوده که نوازنده ها نباید آهنگسازی کنند؛ بخش بزرگی از آهنگسازان بزرگ موسیقی کلاسیک غرب را نوازندگان ویرتوز تشکیل می دهند، گذشته از آنها، کمتر آهنگسازی را می یابید که در یک ساز تسلط کامل نداشته باشد ولی این وضعیت کمی با وضعیتی که در موسیقی کلاسیک ایرانی می بینیم متفاوت است؛ در غرب آهنگسازان دوره کامل آهنگسازای را گذرانده اند (البته در حد بضاعت همان دوره تاریخی) در کنار آن نوازندگی هم می کنند یا هر دو را با یک قدرت پیگیری می کنند، ولی در موسیقی کلاسیک ایران، اکثر موسیقیدانها به طور حرفه ای نوازنده هستند و در کنار آن به صورت ابتدایی آهنگسازی می کنند! نقد من به این مسئله بود که موسیقیدانهای این سبک از موسیقی، مقوله آهنگسازی را جدی نمی گیرند و تنها با داشتن توانایی در تولید یک خط ملودی و احیانا شناختن دو یا سه دوبل نت و یا آکورد دست به آهنگسازی می زنند. اگر من در معدود کارهایی دست به آهنگسازی زدم، از آنطرف هم سعی کردم قواعدش را کمی بیشتر از حدی که برای آن اثر نیاز بوده فرابگیرم و قطعا اگر احساس کنم برای اثری نیاز به تحصیل بیشتری دارم، حتما در این زمینه تلاش بیشتری می کنم.

دلیل این مشکل سابقه تاریخی دارد یا جدید است؟
به دلیل بزرگ شدن جامعه موسیقی در سی سال اخیر این مشکل بیشتر به چشم می آید ولی سابقه تاریخی داشته است چراکه اصولا در موسیقی ایرانی تولید کننده موسیقی از نوازنده موسیقی جدا نبوده است. این سنت در موسیقی کلاسیک هم تا پایان قرون وسطا وجود داشته است ولی به مرور زمان شنوندگان موسیقی کمالگرایی را به جایی می رسانند که دیگر اثر هر نوازنده ای برایشان قابل قبول نبوده و دیگر دوره کارهایی که از نظر چند صدایی ضعیف بودند به پایان رسیده بوده است و این آغاز تخصصی شدن آهنگسازی بوده است. این روند سالها پیش می رود تا جایی که یک شخصیت مستقل به نام آهنگساز و شخصیت مستقل دیگری به نام نوازنده شکل می گیرد ولی باز تا امروز هم بسیاری از آهنگسازان در نوازندگی هم توانایی های قابل توجهی دارند.در واقع مشکل اصلی موسیقی ما شنوندگان آن هستند، چه موسیقیدان، چه غیر موسیقیدان؛ آنها در حد لازم کمالگرا نبودند و برایشان چند صدایی قطعاتی مثل «گفتگو» پایور یا «دئو سه گاه» دهلوی با یک اثر اونیسون با قابلیت چندصدایی تفاوتی نداشته است. مثلا تصنیف «به یاد عارف» که قبل از انقلاب با ارکستر گلها توسط جواد معروفی چند صدایی و ارکستره شده بود، بعد از انقلاب به صورت اونیسون با گروهی ۸ نفره از سازهای ایرانی اجرا می شود ولی دریغ از یک حرکت موازی با ملودی اصلی؛ کسی هم خم به ابرو نمی آورد…با این وضعیت شنوندگان، همین که امروز آهنگسازانی مثل حنانه، پژمان، باغچه بان، دهلوی یا در نسل بعدی شریفیان را داریم باید خوشحال باشیم! واقعا اینها هنرمندانی با شرف و اسطوره ای هستند. این افراد بدون توجه به سطح نازل کمالگرایی در ایران، توانستند خودشان را حفظ کنند و آثاری تولید کنند که در سطح بین المللی هم کم و کاست نداشته باشد.

الان از چند آهنگساز نام بردید که با استیل غربی هم آهنگسازی می کنند، آیا آهنگسازانی که در زمینه موسیقی ایرانی کار می کنند در این حد کامل گرا نبوده اند؟
بله، به طور انگشت شمار کسانی بوده اند ولی رپرتواری به گستردگی افراد نام برده ندارند.

فکر نمی کنید کمال گرایی در موسیقی ایرانی با کمال گرایی با موسیقی ارکسترال با استیل غربی متفاوت است؟

این متفاوت بودن را باید مشخص کنیم، گفته شما خیلی کلی است. الزامات در اثری که به فرم سمفونی نوشته می شود هم با اثری که در فرم کنسرتو نوشته می شود به کلی متفاوت است، در حالی که هر دو ممکن است مربوط به یک سبک و آهنگساز باشند.

برای اینکه دقیق تر صحبت کنیم می شود همین چند صدایی را مثال زد؛ آیا فکر می کنید که چندصدایی در موسیقی کلاسیک ایرانی همان اهمیتی را دارد که در موسیقی کلاسیک غربی؟
به گمان من تفاوتی ندارد. اگر «چند صدایی» در موسیقی ما خوش آیند نبود، در موسیقی مناطق ایران فقط تکصدایی می شنیدیم، در موسیقی دستگاهی هم هیچ دوبل نت یا آکوردی از موزیسین های قدیمی مان نمی شنیدیم؛ این نشان می دهد که سابقه تمایل به چند صدایی مربوط به ارتباط ما با موسیقی غربی نیست.

کما اینکه اگر در برخورد با موسیقی غربی هم (نه به حالت تقلید گرایانه بلکه به صورت نیاز به زیبایی بیشتر) تمایل به استفاده از چندصدایی را کسب کرده ایم، استفاده از تکنیک های آنها در حالتی که سازگاری با موسیقی ما داشته باشد هیچ اشکالی نمی تواند داشته باشد.

البته چه در موسیقی غربی و چه موسیقی خودمان نمونه های بسیاری از موسیقی های تک صدایی می شود یافت که در کمال است و نیازی به چند صدایی ندارد.

موسیقی ایرانیان